- By - سید محمدرضا دادخواهی
- استارتاپ
- دسامبر 20, 2020
برای اکثر کارآفرینان جوان، ایدههای جذاب استارتاپی، یک محرک انرژیبخش است. منشأ خلق اکثر این ایدهها، معمولاً استارتاپ های موفقی هستند که در خارج از کشور راهاندازی شدهاند. اما سؤالی که همیشه مطرح میشود این است که آیا نقطه شروع استارتاپ های ایرانی یک ایده استارتاپی موفق بوده یا یک نیاز واقعی؟ در ادامه با استارتاپس لند همراه باشید تا با هم به جواب این سوال برسیم.
اگر به داستان استارتاپ های موفق دنیا نگاهی بی اندازیم متوجه شباهتهایی خواهیم شد.
داستانهایی که معمولاً با این جمله آغاز میشوند؛ یک روز من برای حل فلان مسئله به جایی مراجعه کردم و چون نتوانستم راهحل راضیکننده بیابم، راهحلی برای خودم توسعه دادم و البته متوجه شدم که این راهحل مقیاسپذیر هم هست و به اینترتیب استارتاپ من شکل گرفت! این داستان در پس ظاهر ساده و بعضاً تکراری خود، یک اصل عمیق و بسیار مهم استارتاپی را در دل خود دارد که همان توجه و تمرکز بر روی نیاز واقعی یک کاربر و ساختن راهحلی برای آن نیاز است. از این داستانها میتوان سه نکته مهم برداشت کرد:
۱- نیاز واقعاً وجود داشته است و لازم نیست کارآفرین این نیاز را در کاربر تحریک کند.
۲- راه حلهای موجود برای طیفی از کاربران راضیکننده نبوده است و آنها مشتاق و منتظر راهحل جایگزین بودهاند. این بدین معنی است که راهحل موجود نتوانستهاند پاسخگوی نیاز کاربر باشد.
۳- چون کارآفرین همان کاربر بوده است، کمترین فاصله برای تست محصول و تطبیق آن با نیاز کاربر داشته است و کافی بود سطح محصول بهاندازهای میرسید که خودش حاضر بود برای آن هزینه پرداخت کند!
این یک داستان اصیل است که معمولاً بعد از وقوع نوشته میشود اما نسخه ایرانی آن؛ باوجوداینکه قصد دارد آن را شبیهسازی کند اما معمولاً در عمل آن اصالت اولیه را ندارد و یک بازسازی روایی محسوب میشود. داستان از یک نیاز واقعی، ناتوانی راهحل موجود، کارآفرین بهعنوان اولین کاربرآغاز نمیشود. بلکهمعمولاً اینگونه است که یک ایده جذاب استارتاپی از بین استارتاپ های سیلیکون ولی انتخاب میشود، به آن ایده رنگ و لعاب بومی زده میشود و سعی میشود با شرایط کشور تطبیق داده شود. سپس یک روایت ساخته میشود، نه آنکه روایتی وجود داشته باشد.
واقعی بودن داستان یک استارتاپ، خودش چندین ریسک را کاهش میدهد که مهمترین آنها عبارتاند از:
- ریسک زمانبندی مناسب:استارتاپ در زمان مناسبی راهاندازی شده است، نه خیلی زود و نه خیلی دیر، درزمانی که این نیاز بهصورت واقعی وجود داشته است. خیلی از ایدههای غیرواقعی، زودتر از زمان مناسب متولد میشوند.
- ریسک ارزش خلقشده در تناسب با قیمت:محصولی که استارتاپ ارائه میدهد واقعاً در مقایسه با رقبا محصول بهتری است. بهعبارتدیگر محصول توانسته است به نسبت هزینه، در مقایسه با رقبا امتیاز بهتری نزد کارآفرین بگیرد.
- ریسک شناخت مشتری:کارآفرین و اولین کاربر یک نفر هستند و کارآفرین کمتر متحمل ریسکهای عجیبوغریب ناشی از عدم شناخت کاربر میشود. خود کارآفرین نسبت به محصول سختگیری لازم را دارد و اگر نتواند کیفیت آن را به سطح مناسبی برساند، نسبت به آن رضایت نخواهد داشت.
وقتی استارتاپی در مقابل من ارائه میدهد، سعی میکنم روایتش را هم بشنوم، داستان از کجا شروع شده است و چگونه نیاز را درک کرده است. سعی میکنم متوجه شوم با یک روایت حقیقی روبرو هستم یا یک الگوبرداری ناقص، اینکه کارآفرین چگونه نیاز را درک کرده و به این نتیجه رسیده است که راهحل جدید میتواند نیاز را برطرف کند. به قول پال گراهام، “بهجای پرسیدن آنکه من چه مسئلهای را باید حل کنم؟ به این سؤال جواب دهید که چه مسئلهای دارم که دوست دارم کسی برای من آن را حل کند”. بدین ترتیب داستان یک استارتاپ واقعی، از اینجا شروع میشود، نه از سیلیکون ولی!
منبع: اسمارت آپ