- By - سید محمدرضا دادخواهی
- استارتاپ
- می 4, 2019
برخی از بنیانگذاران استارتاپها تصور میکنند برای استقلال در تصمیمگیری و پیادهسازی برنامهها باید قدرت مطلقی در شرکت نوپای خود داشته باشند.
تمایل به انجام کارهای مورد علاقه، درکنار بهرهبرداری از ایدهای باارزش از دلایل اصلی راهاندازی استارتاپ توسط اکثر افراد است. رئیس خود بودن یکی از جذابترین بخشها برای بنیانگذاران استارتاپها محسوب میشود. خصوصا اگر شما سالها تحت مدیریت دیگران کار کرده و مجبور به اجرای تصمیمهای آنها بوده باشید، از چنین فرصتی لذت خواهید برد.
استقلالی که افراد پس از تأسیس اولین استارتاپ خود حس میکنند، جذابیت بسیار بالایی دارد. این حالت را نمیتوان با استقلال زندگی شخصی در نوجوانی و جوانی مقایسه کرد. حس جذابیت ایجادشده، برخی اوقات بهقدری شدید میشود که افراد بیش از حد در مسیرهای مورد نظر خود تلاش کرده و به اطرافیان هم فشار وارد میکنند. مسیرهای جدید پیش روی آنها، پشت همان دیوارهایی هستند که قبلا حرکت را بهخاطر زندگی کارمندی دشوار میکردند. بههرحال رویکرد اغلب افراد پس از حس استقلال، بهنوعی شبیه به شورشی میشود که گویی در هورمونهای آنها وجود داشته است.
رئیس بودن حس آزادی و قدرت به افراد میدهد. قدرتی که شاید برخی اوقات مسمومکننده هم باشد. بههرحال استفادهی بیش از حد از قدرت جدید میتواند خسارتهای متعددی، هم برای خود شخص و هم شرکت تازه تأسیسش به همراه داشته باشد. در ادامهی این مقاله به نکاتی میپردازیم که با درک آنها میتوان از توهم قدرت ایجادشده بر اثر کارآفرینی جلوگیری کرده و آن را به مسیری کارآمد برای پیشرفت کسبوکار هدایت کرد.
نیاز به دیگران منجر به موفقیت میشود
تقریبا تمامی کسبوکارها برای پیشرفت به کمک افراد متعدد نیاز دارند. اگرچه شما بنیانگذار و مالک شرکت خود هستید و کنترل آن را در دست میگیرید، انعطافپذیری در همکاری با همین افراد مورد نیاز، نکتهی کلیدی پیشرفت خواهد بود. شما افرادی را به تیم خود اضافه میکنید تا نقاط خالی مورد نیاز در بحث دانش و تجربه را برایتان پوشش دهند. بههمین دلیل عاقلانه نخواهد بود که نیازهای خود را به این افراد دیکته کنید و نظرات آنها را نشنوید. درنهایت تلاش کنید تا از دانش و تجربهی موجود در تیم حداکثر استفاده را داشته باشید.هیچ کارآفرینی بهتنهایی موفق نمیشود
علاوهبر دانش و تجربه، ایده هم از اهمیت بالایی در کسبوکارهای نوپا برخوردار است. ایدههایی که تنها از یک منبع و یک چشمانداز ایجاد میشوند، قطعا کیفیت بالایی نخواهند داشت. درمقابل، بهترین ایدهها آنهایی هستند که بازخورد تیم و بخشهای متنوع کسبوکار را بههمراه داشته باشند و نظرات آنها هم در توسعهی ایده لحاظ شده باشد.
مدیریت به سبک سنتی، حق شما بهعنوان کارفرما و مدیر شرکت است. البته فراموش نکنید که ایدهها، برنامهها و سیاستهایی که بدون نظرات خارجی توسعه مییابند، پذیرش و انرژی مثبت آنچنانی بههمراه نخواهند داشت. درعوض، مواردی که توسط تیم توسعه مییابند، پیشرفت بیشتری بههمراه خواهند داشت. درواقع ایدههای نوع اول آنچنان باقدرت، پردازش و اصلاح نشدهاند و احتمالا نتایج خوبی هم بههمراه نخواهند داشت.
بهرهگیری از مشاورهی مربی
احتمالا در ابتدا، ایدهای کلی از اهداف کسبوکار و چگونگی دستیابی به آنها داشته باشید. البته باوجود تمام قدرت و انرژی که برای تأسیس استارتاپ دارید، طبیعتا شما همهچیز را دربارهی کسبوکار جدید نمیدانید. ازطرفی کوتاه نیامدن از ایدهها و تصمیمها یا مقاومت دربرابر تغییر مسیر و اهداف استارتاپ، نوعی حس قدرت به شما میدهد. منتهی حسی که شما بهعنوان عزم راسخ میبینید، شاید به لجبازی و غرور بینجامد؛ غروری که شما را از گوش دادن به نظرات دیگران که منجر به موفقیت میشود، باز خواهد داشت.
مربیها و مشاوران استارتاپ نقشی حیاتی در مسیر کارآفرینی دارند. در قدم اول، بنیانگذاران استارتاپها باید تصمیم به گوش دادن و تلاش برای درک هرچه بهتر توصیههای آنها داشته باشند. البته بنیانگذار لزوما نباید تمامی پیشنهادهای منتورها را قبول و آنها را اجرا کند. الزاما نباید به همهی پیشنهادهای منتور عمل کنید
اگر مشاوره با منتورها و مشاوران را بهعنوان رویکردی دائمی در کسبوکار در نظر بگیرید، میتوانید از ایدههای آنها برای تصمیمگیریهای خرد و کلان استفاده کنید. درنظرگرفتن نظرات آنها پیش از تصمیمگیریهای متعدد کسبوکاری، شما را از دام چشماندازهای تونلی و ایزوله در مدیریت رها میکند. چشمانداز تونلی تنها به هدف نهایی توجه میکند و ایدههای خارجی ارزشی برای آن ندارند. این رویکرد میتواند به تصمیمهای اشتباه و شکستهای جبرانناپذیر منجر شود.
حق اکثرا با مشتری است
گرفتار شدن در تصور صحیح بودن همهی فرایندهای کسبوکار آسان است. چنین تصوری درنهایت منجر به گم کردن هدف اصلی هم میشود. هدفی که درواقع بهصورت تحویل دادن کالا و خدمات عالی به مشتریان خارج از دیوارهای شرکت تعریف میشود. قطعا نمیتوان ایدهپردازی دربارهی روندهای پرطرفدار بازار و موارد مشابه را محدود کرد، اما طراحی محصول نهایی هم نباید تنها باتوجهبه چنین روندهایی باشد. چنین رویکردی منجر به عرضهی محصول یا خدماتی میشود که مخاطبان محدود و اندک دارد. درنتیجه در زمان ایدهپردازی برای استارتاپ و محصول آن باید ایدههای مشتریان احتمالی و سلیقهی آنها را نیز لحاظ کنید.
حتی زمانیکه محصول استارتاپ به استقبالی مناسب در بازار دست پیدا کند، باید توسعه و بهبود آن را براساس نظرات و ایدههای مشتریان در نظر داشته باشید. هزینه کردن مشتریان، خرید یا عدم خرید کالا و خدمات و بازخوردهای زندهی آنها، مسیر توسعهی محصول یا خدمت را جهتدهی میکند.
همهی فرایندهای کسبوکاری خصوصا در حوزهی استارتاپها نیاز به ایجاد تعادل دارند. در بحث ایدهها و بهبود محصولات نیز باید تعادلی بین ایدههای خود و آنچه در داخل شرکت و خارج از آن میشنوید، ایجاد کنید. بنیانگذاران استارتاپها بهعنوان رهبر و تصمیمگیر استارتاپ باید ایدههای شنیدهشده را بهنوعی پیاده کنند که رضایت حداکثر افراد (از جمله خودش) را بههمراه داشته باشد.
نکتهی بالا بهعنوان درگیری اصلی زندگی کارآفرینی شناخته میشود. بهمنظور جذب دیگران به همراهی در مسیر تصمیمگیری برای رسیدن به اهداف و چشماندازهای موردنظر، باید همان اهداف و چشماندازها را در مسیر پیشرفت، دستخوش تغییر کنید. بهبیاندیگر وقتی استارتاپ شما بهدنیای واقعی قدم میگذارد، ایدههای جذابی که در ذهن خود داشتید و زمانی عالی تصور میشدند، باید از تغییر استقبال کنند.
درگیری تغییر در اهداف و چشماندازها باید از سوی کارآفرین و بنیانگذار پذیرفته شود. درواقع بیشتر باید بهدنبال چنین نوعی از درگیریها باشیم. هیچیک از کارآفرینان بهتنهایی به موفقیت نرسیدهاند و نخواهند رسید. همهی ما به افرادی نیاز داریم که در زمان تصمیمگیریهای حیاتی برای پیشرفت کسبوکار، در کنارمان باشند.
منبع: زومیت