- By - سید محمدرضا دادخواهی
- دستهبندی نشده
- جولای 27, 2019
اسکیل آپ:
اسکیل آپ : شرکتی است که توانسته است مدل کسب و کارش را به یک مدل تکرارپذیر تبدیل کند و تطابق محصولش با نیازهای بازار را تایید کرده و به این اطمینان رسیده است که مدل اقتصادی در ابعاد کوچک جواب می دهد و اگر ابعاد را بزرگتر کند باز هم جواب خواهد داد.
استارت آپ:
گروهی از افراد که برای اثبات اینکه یک مدل کسب و کار نوآورانه از نظر اقتصادی جواب می دهد تلاش می کنند، و سعی در شناسایی بازار ، و ساخت محصولی مطابق با نیاز بازار و پیدا کردن مشتری برای آن یا اصطلاحا سعی در ایجاد بازار کشش دارند.
تفاوتها:
۱. تطابق محصول با نیاز بازار
اسکیل آپ توانسته تا اندازه ی قابل قبولی به تطابق محصول با نیاز بازار دست یابد. در حالیکه استارتاپ در تلاش برای درک این تطابق، با مواردی مانند شناخت مشتریان احتمالی، نیازهای آنان،ویژگی هایی که در محصول باید باشد و.. دست و پنجه نرم می کند.
در عوض اسکیل آپ ها، توانسته اند کارکردن مدل کسب و کار را از نظر اقتصادی در ابعاد کوچک به شیوه ای پایدار برای خودشان اثبات کنند. یعنی اسکیل آپ می داند اگر n میلیون سرمایه به کسب و کارش تزریق شود m میلیون بازگشت سرمایه خواهد داشت. بدست آوردن این نسبت برای گسترش کسب و کارها بسیار مهم است زیرا کمک به برنامه ریزی سرمایه ها برای توسعه و گسترش کار در ابعاد بزرگتر میکند.
اما طبیعتا یک استارت آپ هنوز نمی داند که در ازای هزینه چقدر بازگشت سرمایه خواهد داشت. بنابراین بخش زیادی از سرمایه ای که دارند صرف آزمایش و خطا و کشف کردن اینکه کدام کار جواب می دهد می شود. یافتن آن «کاری که جواب می دهد» ممکن است یک سال مداوم زمان ببرد و طول بکشد.
۲. تیم و مدیریت
در ابتدای راه اندازی یک کسب و کار که تیم کوچکی وجود دارد، سعی میشود افراد وظایف متعددی را انجام دهند به اصطلاح همه فن حریف باشند.
اما زمانی که یک استارت آپ به اسکیل آپ تبدیل می شود، و پارادایم کسب و کار از نوآوری به اجرای امور روزانه حرکت می کند، تعداد اعضای تیم بیشتر می شود، انتظار می رود که شرکت تازه تاسیس بخش های تخصصی با کارکنان متخصص داشته باشد تا بتواند کار را توسعه دهد. بنابراین استخدام ها تخصصی تر می شود و افرادی به تیم اضافه می شود که مسئولیت و نقش مشخص دارند و در دپارتمان های مجزا مشغول به کار می شوند.
اضافه بر این، مدیریت یک تیم استارتاپی ۳ یا ۴ نفره توسط یک نفر انجام می شود ولی وقتی تعداد اعضای تیم به ۳۰ یا ۴۰ نفر رسید این کار عملی نیست. در نتیجه لایه های مختلف مدیریتی در اسکیل آپ ایجاد می شود و هرم سازمانی حکم فرما می گردد. همچنین، از آنجایی که یک کسب و کار یک نهاد انسانی است و مهمترین سرمایه آن نیروی انسانی آن می باشد، و انسان ها سلایق، دیدگاه ها و انتظارات متفاوتی دارند اگر مدیریت درستی در شرکت وجود نداشته باشد موجب می شود که جریان کار از یک دپارتمان به دیگری یا از یک کارمند به کارمند دیگر دچار مشکل شود و میان آن ها درگیری ایجاد شود. که همه این ها موجب ضربه خوردن کسب و کار می شود.
به این علت است که وقتی یک استارت آپ به اسکیل آپ تبدیل می شود معمولا کسی که مدیریت آن را بر عهده داشته – که به احتمال زیاد از بنیانگذاران اصلی نیز هست از سمت مدیریت کنار می رود تا سکان کسب و کار را به دست فردی با تجربه که تجربه ی مدیریت در کسب و کارهای بزرگتر را داشته سپرده شود. در این حالت، بنیانگذاران می توانند امور اجرایی و نظارتی را به مدیران واگذار کنند و خودشان به توسعه کسب و کار و ارتقای مداوم آن بپردازند. یک نمونه از این، استارتاپ کافه بازار بود که زمانی که به اسکیل آپ تبدیل شد هم بنیانگذار آن یعنی حسام میرآرمندهی که سمت مدیریت هم داشت مدیریت را به فرد دیگری سپرد تا او به پروژه ها و کارهای بزرگتر بیاندیشد.
۳. میزان سرمایه گذاری
طبیعتا حجم سرمایه لازم برای موفقیت یک استارت آپ از اسکیل آپ بسیار کمتر است. در مرحله استارت آپ اعداد میان چند ده میلیون تا چند صد میلیون است و در مرحله اسکیل آپ از چند صدمیلیون تومان تا چند میلیارد می باشد.
استارت آپ ها مراحل سرمایه گذاری با نام ها Pre-Seed و Seed دارند و هدف این سرمایه گذاری تبدیل شدن به اسکیل آپ است. در امتداد مسیر در طی اسکیل آپ شدن سرمایه گذاری های بعدی به نام های Series A و شاید B انجام خواهد شد. در واقع میتوان گفت که سطح آمادگی سرمایه پذیری یک استارت آپ و یک اسکیل آپ متفاوت است.
۴. انعطاف پذیری
انعطاف پذیری استارت آپ ها بسیار بیشتر از اسکیل آپ است.
هرچه یک کسب و کار نوپا تر و کوچکتر باشد با سرعت بیشتری و بدون ترس از دست دادن مشتریان زیاد می تواند تغییرات بزرگی بوجود بیاورد. استارتاپ ها به راحتی می توانند چرخش کنند و مدل کسب و کار، محصول و بازارهای خود را تغییر دهند و آزمایش و خطا کنند تا بلکه به نتیجه برسند اما این کار برای اسکیل آپ ها به این سادگی نیست.در شرکت های در حال رشد، سرمایه گذاران انتظار دارند که تا جای امکان ریسک های اضافی که ممکن است شرکت را از رشد مورد نظر عقب بیاندازد انجام نشود.
هم سرمایه گذاران، مشتریان و حتی کارکنان انتظار خیلی بیشتری از یک اسکیل آپ به نسبت یک استارت آپ دارند. افزون بر آن وقتی مشتریان یک اسکیل آپ به محصول یا خدمات عادت کنند انتظار تغییرات بزرگ در آن را ندارند. همچنین، یک اسکیل آپ باید بسیار بیشتر از یک استارت آپ حواسش را جمع کند که مشتریان را راضی نگه دارد.
۵. سیستم سازی
همانطور که در موضوع نیروی انسانی بیان شد، با توجه به اینکه در یک استارتاپ معمولا هر فردی چند وظیفه را بر عهده دارد در نتیجه فرآیندهای سفت و سختی وجود ندارد. در واقع برای انجام کارهای مختلف، بر خلاف شرکت ها و سازمان ها، دستورالعمل ها و فرآیندهای مشخص طراحی نشده است و این با توجه به ماهیت استارت آپ یک امر طبیعی است.
اما در زمان گسترش و توسعه یک کسب و کار، باید این فرآیندها مشخص شوند و مدام تحت نظارت و بهبود قرار داشته باشند تا بتوان کارهای روزمره مانند تولید محصول، تعامل با مشتریان و … را به صورت درست و قابل تکرار انجام داد و اگر کارمند مربوطه جایگزین شد خللی در کار پیش نیاید. بنابراین یک کار مهم در زمان تبدیل استارتاپ به اسکیل آپ، مستند سازی کارها و استخراج فرآیندهای استانداردسازی شده از آن ها می باشد. پس از سیستم سازی درست می تواند امیدوار بود که کیفیت محصولات و خدمات با افزایش مشتریان در اندازه های قابل قبول باقی می ماند.
منبع: باکساف