- By - سید محمدرضا دادخواهی
- استارتاپ
- اکتبر 7, 2019
مدیران شرکتها و استارتاپها بیشتر از هر چیز نیازمند بازاریابی محتوا و رهبری افکار از این طریق هستند. روشی که شاید تنها راه باقیمانده برای خوب دیدهشدن در دنیای آنلاین است.
این روزها بیشتر شرکتهای استارتاپ، اهمیت بازاریابی محتوا را برای ایجاد جریان درآمدی و سرنخهای فروش میدانند. طبق گزارش مؤسسهی بازاریابی محتوا content marketing institute این روشی است که تا سهبرابر افزایش سرنخ نسبت به روشهای تبلیغاتی قدیمی را با هزینهای بسیار کمتر در پی دارد.
روش بازاریابی محتوایی نسبت به روشهای تبلیغاتی برونگرا رویهمرفته کمتر مداخلهآمیز و بیشتر آموزنده است. همچنین اصالت بیشتری در مقایسه با یک تبلیغ سرد و غیرموثر در فروش دارد.
اما بازاریابی محتوا که به عبارت بهتر «رهبری افکار» هم نامیده میشود، برای مدیران و صاحبان کسبوکارهای کوچک نیز میتواند بسیار مفید باشد. این روش میتواند در برندسازی شخصی و شرکتی کمک زیادی بکند؛ کسبوکارهای کوچک را به مشتریان بالقوه و مخاطبانشان متصل کند و ارزشهای پیشنهادی، خدمات و محصولات آنها را بهطور نامحسوس و ماهرانه ارائه بدهد.
مشکل در چیست؟ مسئله اینجا است که اغلب مدیران کسبوکارها اگر هم کار بازاریابی محتوا را انجام دهند، مسیر اشتباهی درپیش میگیرند. چطور؟ اول اینکه بسیاری از مدیران و رؤسای شرکتها فرصتی برای این کار ندارند و در آینده هم وقت برای آن نخواهند گذاشت. دوم اینکه آنها محتوا را بهعنوان قسمتی از قلمرو بخش بازاریابی و تبلیغات شرکتشان میدانند و برای آنها مشکل است که تولید محتوایی را ارزشمند بدانند که بهطور مستقیم اشارهای به فروش نمیکند. آنها حتی وقتی که بازاریابی محتوا را بهخدمت میگیرند، از زبان تبلیغاتی و اشارهی مستقیم به کسبوکار و محصولات و خدماتشان استفاده میکنند. این روش بهطور قطعی اشتباه است.
رهبری فکری بهمعنای تبلیغات نیست. بلکه هدف برانگیختن ارتباطات و اضافه کردن آن به گفتگوهای پیرامون صنعت است. اگر این روش بهدرستی انجام شود، فرصت خوبی برای درمیان گذاشتن دیدگاهها و داستانتان با مخاطبان است؛ بهگونهای که آنها را در مورد نقطه نظرات خود آموزش میدهید و آگاه میکنید.
رهبری افکار سود زیادی درپی دارد. دامنهی این منافع از متخصص شدن در یک زمینهی خاص (بهطور ایدهآل رهبری که سایر افراد در آن حوزه از او نظر بخواهند) گرفته تا کسی که بر سیاستهای عمومی تأثیر میگذارد، گسترده است. ممکن است از شما خواسته شود در یک کنفرانس اقتصادی بزرگ صحبت کنید یا بهخاطر مهارتتان رهبری گروهی از افراد را در حوزهی تخصصیتان برعهده بگیرید.
گسترش دیدگاههایتان دربارهی یک موضوع خاص میتواند به جذب مشتریان جدید برای کسبوکارتان منجر شود یا دری برای ایجاد ارتباط و جذب مشتریان سرسختتر باز کند.
درنهایت، با توجه به روشهای سنتی قدیمی که روزبهروز و بهسرعت درحال کاهش هستند و همینطور فرسایش تفکر روزنامهنگاری و کمشدن تعداد روزنامهنگاران، رهبری افکار بیشتر از گذشته از اهمیت برخوردار شده و بهخصوص برای کسبوکارهای کوچک حیاتی و مهم است. این شاید تنها راه باقیمانده برای حفظ نام کسبوکارتان باشد.
حالا سؤال مهم این است که چطور باید رهبری و هدایت افکار را بهدرستی انجام داد؟ روش صحیح پیادهکردن این روش چیست؟
سر وقت باشید
یکی از دلایل مهم منجر به شکست در مسیر رهبری فکری این است که وقت کافی برای پیادهسازی آن در زمان خودش نمیگذاریم؛ درحالیکه برای این نوع تولید محتوا، زمان همهچیز است. قوانینی که روی تجارت شما تأثیر میگذارند، در اندک زمانی به تصویب میرسند و امکان دارد خیلی چیزها را تغییر بدهند. درست زمانیکه آن موضوع اتفاق میافتد، باید افکارتان روی آن متمرکز بشود. این تمرکز بهطرز چشمگیری مخاطبانتان را افزایش میدهد. این یک واقعیت دربارهی چرخش سریع اتفاقات امروزی است.
برانگیزاننده باشید
مدیران معمولاً مخاطبان بسیاری دارند که باید به آنها اهمیت بدهند و فکر کنند: کارمندان، مشتریان، شریکان تجاری و سرمایهگذاران. بنابراین باید دربارهی آنچه بهصورت عمومی بیان میکنند، بسیار محتاط باشند. آنها بههیچ وجه تمایل ندارند، کسی را برنجانند. چرا که تأثیر بدی بر کسبوکارشان میگذارد.
به همین دلیل، مطرحکردن دیدگاه مخالف و چالشبرانگیز و تحریککننده در پستهای وبلاگ برای مدیران بسیار دشوار است؛ اما آنها ناچار هستند برای انجام صحیح رهبری فکری، اینکار را انجام دهند؛ چون هیچکس حوصله ندارد مقالهای خستهکننده را که صرفاً از جوانب مثبت و منفی موضوعی خاص سخن گفته بخواند. هیچ نشریه و مجلهای همچنین مقالهای را منتشر نمیکند.
رهبران فکری باید دربارهی موضوعشان احساس قدرتمندی کنند و چیزی جالب و متفاوت برای گفتن داشته باشند. اگر چنین نباشد، چیز باارزشی برای نوشتن نخواهند داشت و مخاطب نیز چیزی از آن در خاطرش نمیماند.
به مطلب اصلی بپردازید
باوجودیکه همهی ما در دوران مدرسه آموختیم که چطور یک مقالهی قوی بنویسیم، بسیاری از افراد موفق هم هنگام نوشتن پست وبلاگ به مشکل برمیخورند و نمیدانند چطور یک پست وبلاگ خوب بنویسند. شاید آنها نگران این هستند که حرفی که میزنند، بسیار بحثبرانگیز باشد. در هر صورت، بسیاری از مدیران و صاحبان کسبوکار متناقض عمل میکنند و بهسرعت سراغ حرف اصلیشان نمیروند و آن را تا پایان مطلب به تعویق میاندازند؛ چرا که از گفتنش هراس دارند.
در فضای جدید کسبوکار، ویرایشگران برای این ماجرا صبر ندارند. در دورهی روزنامهنویسی، گزارشگران دربارهی داستانهایی صحبت میکردند که نیاز به زدن حرف اصلی در ابتدای گزارش داشت. بهعبارت دیگر، شما نیز باید نکته اصلی مطلب را در قسمت بالای پست وبلاگی (همان ابتدای مطلب) مطرح کنید. این حرف اصلی دلیلی است که مخاطب برای ادامهی خواندن مطلب به آن نیاز دارد. سپس آن را با ابزارهای در دسترس، طوری بسط دهید که مقاله تا انتها خواندنی و جذاب باشد. بهیاد داشته باشید تا حد ممکن کلمهها و جملات را هنگام ویرایش کوتاه و کوتاهتر کنید. در نوشتن، کمتر بهتر است.
نشان بدهید، توضیح ندهید.
در کسبوکار، معمولاً حقایق، داستانی را بیان میکنند. اما در نوشتهها، معمولاً داستانها و حکایتها کاری فراتر و بهتر از بیان مستقیم نکتهی اصلی انجام میدهند. اگر شما داستانهای طولانی برجسته را در نشریات فوربس، والاستریتژورنال یا فورچون بخوانید، متوجه میشوید که این داستانها اغلب با یک داستان شخصی آغاز میشوند؛ داستانی که بهنوعی با سخن اصلی نویسندهی مطلب مرتبط است و او را در بیان منظور اصلیاش از مقاله یاری میکند.
روایت یک داستان خاص دربارهی اینکه یک مدیر چطور تصمیمگیریهای سخت را انجام داده، بهمراتب شیرینتر و جذابتر از خواندن صرف حقایق و اعداد و ارقام است. وقتی وبلاگنویسی میکنید، باید چنین کاری انجام دهید.
بهطور حتم، کسی از یک مدیر کسبوکار گرفتار انتظار ندارد مقالهای بهزیبایی نوشتههای ویلیام فالکنر بنویسد. اما اگر تصمیم جدی برای هدایت و رهبری افکار دارید، باید تعهدی برای تولید محتوا داشته باشید. با تخصیص وقت به این کار و بهبود پستهای خود برای جذابتر و بهتر خواندهشدن، این تعهد را بهوجود بیاورید. این تعهد برای شما و کسبوکارتان، با بیشترکردن تلاشتان در این راه، بهطور آشکار پاداش بزرگی خواهد داشت.
منبع: زومیت