- By - سید محمدرضا دادخواهی
- استارتاپ
- اکتبر 12, 2018
کتاب استارتاپ ناب (The Lean Startup) نوشتهی اریک رایز که در کشور ما به نام نوپای ناب نیز شناخته میشود، انقلابی جهانی را در مفاهیم شرکتهای نوپا ایجاد کرده و با فروش و ترجمه در ۱۷ کشور جهان، به موفقیتی عظیم دست پیدا کرد. مفاهیم گفتهشده در این کتاب توسط بازیگران مختلف دنیای کسبوکار از سرمایهگذاران تا شرکتهای فهرست فورچن ۵۰۰ و حتی دولتهای مختلف نیز بهکار گرفته شدهاند.
یکی از مفاهیم بنیادی این کتاب، ساختن یک نمونهی اولیهی پایدار یا MVP از محصول مورد نظر است. در مرحلهی بعدی کارآفرین باید این محصول اولیه را عرضه کرده و با دریافت اطلاعات و نظرسنجی در مورد آن، کیفیت نهایی را بهبود دهد. ایدهی این فرآیند، کاهش حداکثری ریسک در فرآیند تولید محصول است.
اما پیادهسازی این ایده و آزمایش زودهنگام بازار، نکات منفی نیز دارد. این نکات منفی در مقالهای توسط آندیا کانتیجیانی با عنوان Experimentation, Learning and Appropriability in Early-Stage Ventures مطرح شدهاند. کانتیجیانی، محقق موسسهی نوآوری در مدیریت Mack و دانشجوی دکترای وارتون است. او معتقد است عرضهی اولیهی محصول، شرکتها را در معرض تهدید کپی شدن قرار میدهد. در واقع او در مقالهی خود زمان و موقعیت مناسب برای آزمایش اولیهی بازار را مشخص میکند که در این مطلب به اختصار به آن میپردازیم.
این دانشمند در مصاحبهای در مورد مقالهی خود و موضوع آن، علاقهی همیشگی به نوآوری را مثال زده است. او این مقاله را برای تز پایاننامهی خود انتخاب کرده تا موضوعی تاثیرگذار را بررسی کند و افراد حاضر در اکوسیستم کسبوکار از آن استفاده کنند.
آندیا برای مقالهی خود با افراد بسیاری مصاحبه کرده است. یکی از محلهای مصاحبهی او، اکوسیستم و فضاهای کارآفرینی فیلادلفیا بوده است. او نقطهی مشترک اغلب افراد حاضر در این محیطها را، تلاش برای تبدیل شدن به نوپای ناب میداند. مفاهیمی همچون آزمایش اولیه، نمونهی اولیه یا MVP و چرخش و پیووت از عمدهی مسائلی بودند که او در مصاحبهها با آنها برخورد داشت.
این محقق پیش از نوشتن مقالهی خود با مفاهیم استارتاپ ناب آشنایی داشت اما هیچگاه تصور این حجم از تاثیر آن را بر اکوسیستم نکرده بود. درواقع او در تحقیقات خود از نزدیک با انقلاب ایجادشده توسط این مفاهیم روبرو شد. او در تحقیقاتش متوجه برنامهای دولتی در آمریکا با نام I-Corps شد که شرکتها را پیش از سرمایهگذاری دولتی به پیادهسازی مفاهیم استارتاپ ناب تشویق میکرد.
نتیجهی اولیه از این تحقیقات آن بود که کلمات کلیدی کتاب نوپای ناب، بهنوعی به زبان اکوسیستم در بخشهای مختلف تبدیل شده است. این زبان نه تنها در استارتاپها بلکه در انواع دیگر کسبوکارها نیز نفوذ کرده است. در نهایت آندیا به این نتیجه رسید که بررسی موفقیت یا چالشهای این مفاهیم، موضوعی قابل توجه برای پرداختن و بررسی آماری است.
مفهوم نوپای ناپ چیست
نوپای ناب ، یک روش برای مدیریت کسبوکار را توضیح میدهد. این روش نهتنها در استارتاپهای نوپا بلکه در شرکتهای بزرگ درگیر با نوآوری نیز دیده میشود. شرکتهایی همچون سازمانهای غیرانتفاعی و دولتهای درگیر با نوآوری نیز هدف این مفاهیم هستند.
مفهوم اصلی نوپای ناب به این نکته اشاره دارد که پیش از درک جزئیات کسبوکار و پیش از اجرای نهایی، محصول خود را در مراحل اولیه آزمایش کنید. ایدهی اصلی این است که در سریعترین زمان، بازخورد بازار را اندازهگیری کنیم. نوپای ناب برای اجرای این مفهوم، چند ابزار را معرفی میکند. مواردی همچون محصول اولیهی قابل اعتماد و پیووت کردن (تغییر مسیر) پس از دریافت بازخورد کاربر، از ابزارهای این کتاب هستند.
ابزارهای گفتهشده، دو نوآوری بزرگ کتاب نوپای ناب هستند. در واقع این کتاب کمک میکند که شرکتها بیش از پیش فعالیت نوآورانه داشته باشند. این مفاهیم و ابزارهای همگی نتیجهی تحقیقات و فعالیتهای اریک رایز و استیو بلانک در۱۰ تا ۱۵ سال اخیر هستند. اریک بهتازگی از کتاب جدید خود با نام راه استارتاپ (The Startup Way) رونمایی کرده است. او در این کتاب( نوپای ناب) ، نوآوری ناب در دیگر مدلهای شرکتی را بررسی کرده است.
آندیا با درک مفاهیم اولیهی نوپای ناب و تاثیر آن تاکنون روی اکوسیستم استارتاپی، در تحقیقات خود تلاش کرده است تا نتایج پیادهسازی این مفاهیم را بهکمک دادههای آماری بررسی کند. او باوجود باور به تاثیرگذار بودن این مفاهیم در دنیای کسبوکار، تلاش کرده تا شرایط مرزی را برای پیشبینی نتیجهبخش بودن آنها در عمل بررسی کند.
بهرهبرداری از ارزش
پیادهسازی مفاهیم نوپای ناب در برخی موقعیتها مفید و در برخی دیگر بازدهی لازم را ندارند. در واقع در موقعیتهای حالت دوم باید استراتژیهای دیگری نیز بهکار گرفته شود تا بتوان مفاهیم نوپای ناب را اجرا کرد. همین موارد، شرایط مرزی را ایجاد میکنند که هدف اصلی این تحقیق، بررسی و شناسایی آنها بوده است.
یکی از اولین مفاهیمی که در این تحقیق به آنها پرداخته شده، مفهومی آکادمیک در دنیای کسبوکار به نام بهرهبرداری (Appropriablity) است. در این تحقیق، تغییرات قابل توجهی در مفاهیم مالکیت معنوی در آمریکا مشاهده شده؛ این تغییرات، بهخاطر یک رای دادگاه عالی آمریکا در سال ۲۰۱۴ ایجاد شده که در آن، شرکت نرمافزای آلیس کورپ شرکت داشته است. در واقع شرکت آلیس با این اقدام ثبت پتنت را به بخشی اصلی از صنعت نرمافزار و خصوصا نرمافزارهای تجاری تبدیل کرد.
تغییر گفتهشده در بالا، بهخاطر انقلابی که در مفهوم پتنت در دنیای نرمافزار ایجاد کرد، قابل توجه است. اما این تغییر همهی شرکتهای نرمافزاری را تحت تاثیر قرار نداد. درواقع این تغییر، همان مفهوم بهرهبرداری را برای برخی از این شرکتها تغییر داد. در نهایت مطالعهی این شرکتهای باعث شد تا مفهوم مناسب بودن بهتر در این تحقیق لحاظ شود.
مفهوم بهرهبرداری که یکی از بنیادیترین مفاهیم در بحث نوآوری است، توسط دیوید تیس از اساتید مشهور یو.سی برکلی تشریح شده است. این مفهوم بهمعنای ظرفیتهای یک شرکت در کسب ارزش از یک نوآوری است. بهعنوان مثال اگر شما شرکتی هستید که یک نوآوری را عرضه میکنید، ارزش حاصل از این نوآوری میتواند به شما یا شرکتهای دیگر حاضر در اکوسیستم برسد. اینکه ارزش و سود به کدام بخش برسد، به استراتژی شما و ساختار اکوسیستم مرتبط است. در واقع این مفهوم نشان میدهد که چه مقدار از این ارزش را برای خود کسب خواهید کرد.
با درک مفهوم بهرهبرداری به این نتیجه میرسیم که میتوان از آن بهعنوان یک شرایط مرزی برای بررسی مفید بودن یا نبودن مفاهیم ناب استفاده کرد. فرضیهی اصلی این است که وقتی شما توانایی بالایی در بهرهبرداری از نوآوری ندارید، با آزمایش کردن اطلاعاتی در مورد محصول خود عرضه میکنید که آسیبپذیری شما آن را افزایش میدهد.
کپی شدن یا الهامبخشی ایده و محصول اولیه، مواردی هستند که باعث افزایش آسیبپذیری یک ایده یا استارتاپ نوپا میشوند. درواقع این فرآیندها ظرفیت بهرهبرداری شما را کاهش میدهند. اگر استراتژی دفاعی برای کسب ارزش از ایدهی خود را نداشته باشید، آزمایش کردن و عرضهی محصول اولیه، ظرفیتهای شما را بیش از پیش کاهش میدهد.
در اینجا، مفهوم مالکیت معنوی مطرح میشود که برخی کارشناسان، آن را بهعنوان ظرفیتی برای افزایش بهرهمندی مثال میزنند. دو نوع مالکیت معنوی در کسبوکار وجود دارد. نوع رسمی که بهصورت ابزارهای فانونی مانند پتنت، نام تجاری، کپیرایت و غیره شناخته میشود. نوع دیگر، مالکیت معنوی غیر رسمی است که بهصورت حرکتهای استراتژیک برای حفظ ایده و نوآوری تشریح داده میشود.
نتیجه کاربردی برای استارتاپها
آندیا در این تحقیقات، دادههای فرآیند توسعهی محصول را در ۱۲۰۰ استارتاپ نرمافزاری بررسی کرد. او برای جمعآوری این دادههای از اطلاعات عمومی آنلاین در رسانههای فناوری و شبکههای اجتماعی استفاده کرده است. او شرکتها را از لحاظ زمان ارائهی محصول آزمایشی و سپس زمان ارائهی نهایی و ورود به بازار بررسی کرده است. او در بررسیهای خود، قانون گفتهشده در بالا (مربوط به شرکت آلیس) و تاثیر آن در ارائهی نسخههای آزمایشی را نیز لحاظ کرد.
دو نتیجهی اصلی از مطالعات آلیس بهدست آمد. نتیجهی اول این بود که پس از تصویب قانون مذکور، شرکتهای در معرض آن استراتژیهای خود را تغییر دادند. یکی از تغییرات اساسی، کم شدن تمایل آنها به آزمایش کردن محصولات بود. درواقع فرآیند آزمایش در این شرکتها بهخاطر افزایش ریسک کپی شدن کاهش پیدا کرد. نتیجهی اولیه این بود که باوجود مزیتهایی همچون یادگیری در مورد بازار و محصول، آزمایش کردن ریسکهایی دارد که شرکتها از آن گریزان شدهاند.
یافتهی دوم این بود که شرکتها، محصولات خود را سریعتر به بازار عرضه میکردند. آنها با سرعت بیشتری به بازار وارد شده و زودتر بازخورد میگرفتند. در این حالت، تغییر مسیر و بهبود محصول دشوارتر میشود؛ چرا که حضور در بازار، هزینههای تغییر محصول را افزایش میدهد. البته این تغییر حالت مطمئنتر است، چرا که در این حالت موانع بهتری همچون برند شناخته شده و اثر شبکهای مشتریان در برابر کپیکنندهها قرار میگیرد.
در واقع نتیجهی دوم تحقیقات ارتباط مستقیمی با بهرهوری شرکتها دارد. بررسی شرکتهایی که در وضعیت کنونی باز هم به آزمایش زیاد پیش از عرضهی محصول میپرداختند، ارتباطی منفی بین این کار و بهرهوری نهایی را نشان داد. این شرکتها که شانس کمی برای محاظفت از طریق پتنت داشتند، در جذب سرمایه نیز آنچنان موفق نبودند. بهعلاوه، شانس خریدهشدن این استارتاپها نیز کمتر از بقیه است.
پیامد کاربردی این تحقیق و بررسی برای استارتاپهایی که در بازارهای بسیار بیثبات فعالیت میکنند، آن است که پس از انتخاب استراتژی آزمایش، قطعا باید روشی بری حفظ نوآوری داشته باشند. بسیار مهم است که این استارتاپها مالکیت معنوی و روش بهرهبرداری از نوآوری را در نظر داشته باشند. متاسفانه تحقیقات روی اکثر کارآفرینها نشان میدهد که آنها عموما بیش از بهرهبرداری روی یادگیری متمرکز هستند.
این تحقیقات، برای دیگر بازیگران فضای کسبوکار نیز نتایج کاربردی داشته است. بهنظر میرسد سرمایهگذاران بهعنوان یکی از بازیگران اصلی، از مفاهیم و خطرات گفتهشده آگاه هستند؛ چرا که آنها کمتر روی استارتاپهای با استراتژی آزمایش بدون دفاع مالکیت معنوی سرمایهگذاری میکنند. البته سرمایهگذاری در استارتاپهای با روند یادگیری بالا نیز ادامه دارد و دلیل احتمالی آن، عرضهی محصول و خدمات بسیار نو و ناب از سمت آنها است.
سیاستهای عمومی نیز میتوانند از نتایج این تحقیق بهرهمند شوند. بهنظر میرسد سیاستگذاران حوزهی کسبوکار نیز به نوآوری علاقهی بسیاری داشته باشند. در این میان اگر شرکتهای فعال در برخی حوزههای مهم کسبوکار، توانایی دفاع از خود بهوسیلهی قوانین مالکیت معنوی را نداشته باشند، شانس موفقیت کاهش مییابد. این حقیقتی است که قانونگذاران کشور ما نیز بیش از پیش باید به آن توجه کنند؛ چرا که یکی از دلایل آزمایش نشدن محصولات در ایران و بهطور کلی ترس از پیادهسازی ایده، به همین مورد باز میگردد.
عدم تصمیمگیری جدی در مورد چالش بالا منجر به این میشود که استارتاپها علاقهی کمتری به آزمایش ایدههای جدید داشته باشند. در نتیجه آنها بازارهای سنتی یا محصولات سنتی را برای فعالیت انتخاب میکنند و نوآوری به مرور در فضای کسبوکار از بین میرود.
تحقیقات کانتیجیانی از آن لحاظ نسبت به تحقیقان مشابه برتر بوده که او، مراحل مختلف آزمایش و عرضهی محصول را در تعداد زیادی شرکت بررسی کرده است. در واقع تحقیقات قبلی بخش کوچکی از این فرآیند را بررسی میکردند و البته، درک کافی از مفهوم ناب بودن و ایدهی اصلی آن نیز نداشتند. نکتهی مثبت دیگر، بررسی تاثیر یک قانون مهم و تاثیرگذار در اکوسیستم کسبوکار بوده است. در واقع جای خالی این نوع تحقیقات که تاثیر قوانین را روی جنبههای مختلف جامعه بررسی کنند، در تمامی کشورها احساس میشود.
آندیا قصد دارد تحقیقات خود را ادامه داده و جنبههای دیگری را در تاثیرگذاری مفاهیم استارتاپ ناب بررسی کند. یکی از این جنبهها، شهرت و اعتبار است. به عقیدهی او داشتن اعتبار پیش از ارائهی محصول اولیه، امتیاز مثبتی برای یک شرکت است؛ چرا که زودتر از بازخورد بازار بهرهمند میشود. به بیان دیگر وقتی یک شرکت معتبر، محصولی جدید عرضه میکند، شانس آزمایش واقعی محصولش بسیار بیشتر از استارتاپ ناشناختهای است که بهتازگی وارد این بازار میشود.
بهعلاوه، عرضهی اولیهی محصول در صورت کسب نظرات منفی، به اعتبار نیز لطمه میزند. البته این موارد حدس و گمانهای اولیه هستند و باید مانند همین شرط مرزی بهرهبرداری، بهصورت آماری بررسی شوند. پیش از این تحقیقاتی توسط دانشگاههای هاروارد و دوک انجام شده است که تاثیر سستمهای امتیازدهی را روی عملکرد شرکتها بررسی میکند.
بخش دیگری که نیاز به تحقیقات بیشتر دارد، خود فرآیند یادگیری شرکتها از عرضهی محصول اولیه است. در واقع این آزمایشهای اولیه موجب یادگیری میشوند اما ممکن است خسارتهایی همچون کپی شدن یا از دست دادن اعتبار را به همراه داشته باشند. بههرحال یادگیری هدف اصلی این محصولات اولیه هستند؛ اما بهتر است همین فرآیند بهصورت مناسب اجرا شود و کارآفرینان، تنها کسب اطلاعات در مورد محصول را بهنام یادگیری متصور نشوند.
منبع: زومیت